سکـــــــــــــو ت


كهكشان ها... كو زمينم....زمين كو وطنم....وطن كو خانه ام...خانه كو مادرم... مادر كو

كبوترانم....معناي اين همه سكوت چيست...من گم شدم در تو يا تو گم شدي در من اي

زمان...كاش هرگز آن روز از درخت انجير پايين نيامده بودم.....كاش

 

همیشه؛


سکوتم به معنای پیروزی تو نیست


گاهی سکوت میکنم که بفهمی،


چه بی صدا باختی

تنهـ ـایی من عمیق ترین جای دنیاسـ ـت ! تَـ ـه ندارد . . . برادران ِ یوسُـ ـفـ همـ ترسیدند از عمق ِ چاه ِ تنهایـ ـی امـ . . . به دنبال ِ چاهـ ـی دیگر رفتند !
دلتنگ روزای گذاشته ام روزای خیلی دور روزای که وقت نمی‌کردم جواب دوستان و بدم اما امروز روز هزارتا هم پست بذارم بازم نظری نمی‌بینم هی روزگار هی...

پیداش کردم ولی دیر شده بود و این ای کاشهایی که هیچ وقت تمومی ندارد پپیداش

کردم گمشده بود ولی ای کاش الان پیداش نمیشد همون موقع بود که دلم نگاه ممتد رو میخواست

      پیداش کردم ولی گذاشتم بره چون  نه من توان داشتنشو داشتم

     که داشته باشمش نه اون توان شنیدن حقیقت 

 پیداش شد یک لحظه برد ولی ....

   از وقتی رفتی...

م.سرمدی

اینقدری نبودم اینجا خجالت میکشم چیزی بنویسم 

دلم باران میخواهد 

به من پنجره بدهید

تا به وقت باران

از پشت ان

به انتظار امدنش بنشینم ....

 

لبخند تلخ...

گریه کردن برام راحتر از این لبخند تلخی که دارم....

نگاهی به خودت بنداز

اگه میخوای دنیارو به جای بهتری تبدیل کنی....

ادمهارو قضاوت نکن....

نگاهی به خودت بنداز و خودتو تغییر بده ...

 

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!

یادته وقتی بهت میگفتم دوست دارم دستام شل میشد؟!
قلبم تند تند میزد بغض گلوم رومیگرفت ؟!
همش میترسیدم یه وقت بخوای بری و تنهام بزاری...
یادته بهم میگفتی دیونه من؟!حتی فکرش رو هم از سرت بیرون کن همیشه باهاتم؟!
یادته میگفتی بغض نکن گلوتو درد میاره دیگه نمیتونی حرفای قشنگ قشنگ واسم بزنی؟!
یادته ...
دِ یادت نیس لامَصّب...این فکر وتوهم نیس،واقعا نیستی ... واقعا جام گذاشتی و رفتی
ببین بغض داره خفم میکنه حتی صدامم دیگه در نمیاد...
اینا مهم نیس!فدای یه تار موت...
فقط یه چیز،خوشبخت شو،همین...

اگه یه پسر برای اولین بار تو تمام دوران زندگیش دست کسی رو جز پدر و برادراش گرفت.
اگه برای اولین بار کلمه دوستت دارم رو به کسی گفت.
اگه برای اولین بار به کسی اعتماد کرد.
...
اگه برای اولین بار بخاطر *تو* پاگذاشت رو غرورش.
اگه برای اولین بار طعم بوسه رو حس کرد….
قسم به وجدانت قدر همه ی این*اولی*ها رو بدون!
اون *فقط به خاطر تو* این کارها رو انجام می داد!
.
.
.
راحت ازش نگذر

یادته وقتی بهت میگفتم دوست دارم دستام شل میشد؟!
قلبم تند تند میزد بغض گلوم رومیگرفت ؟!
همش میترسیدم یه وقت بخوای بری و تنهام بزاری...
یادته بهم میگفتی دیونه من؟!حتی فکرش رو هم از سرت بیرون کن همیشه باهاتم؟!
یادته میگفتی بغض نکن گلوتو درد میاره دیگه نمیتونی حرفای قشنگ قشنگ واسم بزنی؟!
یادته ...
دِ یادت نیس لامَصّب...این فکر وتوهم نیس،واقعا نیستی ... واقعا جام گذاشتی و رفتی
ببین بغض داره خفم میکنه حتی صدامم دیگه در نمیاد...
اینا مهم نیس!فدای یه تار موت...
فقط یه چیز،خوشبخت شو،همین...

دلم می خواهد از روشنایی یک روز تا تاریکنای شب با تو زیر باران قدم بزنم.. دستم را در حلقه ی دستت محکم کنم و آرام و با حوصله مختصات چاله های شهر را از بر شوم! دلم می خواهد خیس، یخ کرده ، لرز گرفته ،اما عاشق کنارت آرام بگیرم و عاشقتر شوم!! اما... موسیقی می خواند..جاده می رود..ابر می بارد.. و من... با انگشت روی شیشه ی بخار گرفته نقش می زنم و هنوز عاشقم!!

چه کســی میــــداند که تو در پیــله تنــهایی خود تنهایی ؟

چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟

پیله ات را بگشا ،

تو به انــدازه ی یک پــــــــروانه زیبایی.

برای خودت زندگی کن
کسی‌ که ترا دوست داشته باشـــــــــــــد
با تو میمانــــــــــــــد
برای داشتنت می‌جنگــــــــــــــــد
اما اگر دوست نداشته باشــــــــــــــــــــد
به هر بهانه‌‌ای میـــــــــــــــــــرود

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد