سکـــــــــــــو ت

مبهـوت يڪـ شـِڪـست ، مغلوب يڪـ اتِفاق


مصلوب يڪـ عــِشق ، مفعول يڪـ تاوان


خـُرده هايـَش را باد دارد ميبـَرد


و او فقـط خاطراتـَش را مُحڪـم بَغل گـِرفته


بيـا آخرين شاهڪـارت را بيبين


مـُجسمـﮧ اے ساخـتـﮧ اے بـﮧ نـامـ ِ

" مـَـــــــ ن

" شیرین " بهانه بود !


" فرهاد " تیشه میزد .........


تا نشوند .......



صدای مردمانی را که در


گوشش میخواندند :


دوستتت ندارد .....

آدم ها زود پشيمان ميشوند... !


گاهي از گفته هايشان، گاهي از نگفته هايشان...

گاهي از گفتن نگفتني هايشان
و
گاهــــــــــــــــي هم از نگفتن گفتني هايشـــــــان...

 

شـــــغــــل شـــــــريفــــي است

ســــــــــــــوختن بـــــــراي او كـــه لــــــــــــحــظــه اي

برايـــــــــت تــــــــب نكـــــــــــــــــرد

دلـمـ ميـخواهـد زِندگيـ امـ را

مـوقتــاً بــدمـ دســتـ يكـيـ ديگـهـ

بـهشـ بــگمـ تـو بازيـ كــنـ

تا مـنـ بـرگـردمـ نـسوزيـا ...!!

اے کاغذ سپید





کہ همه ے دردهایم را




بہ دوش میکشے ،




یکبار دیگر رویت مے نویسم :
 

 

بی حوصله ام !
دست خودم نیست ...
کمی دلتنگ فردایم !
فردایی که
تو می آیی ؛
... شاید
من نباشم

مصطفی امشبم دلش گرفته اس

رفتم بیرون جایی که لبه پرتگاهه داشتم فقط به رفت اومد ماشینا نگا میکردم  دست خودم نبود اشکم میومد ولی کسی نمیدید جایی که لااقل تو این شلوغیا میتونی بغضتو خالی کنی دلم گرفته اس خداااا چرا کسی نیومد تو زندگیم که برا خودم باشه نه برا....

بعضے حرفا رو نمیشہ گُفـت ، باید خـورد

ولے بعضے حرفا رو ، نہ می شہ گفت ، نہ میشہ خورد

می مونہ ســر دل . میشہ دل تـــنـــگ .میشہ بــــــغــــض .

میشہ ســڪـــوت .

میشہ همون وقتے ڪـہ خودم هم نمیدونم چـہ مَرگمـہ

حــرفــی نیست . . .

فقــط مـی نــویسـم . . .


رفـت . . .


حســی کــه تــو رو دوست میـداشـت

گم كرده ام خودم را
در با تو بودن ،
ميانِ مساحتِ تقويمي كه 
خاطرات را…
روي ذهنم خالكوبي كرده است


  خدای عزیزم

 اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه، زیباست (چون دلی زیبا داره)، درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)، قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی) و من خیلی دوستش دارم. خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه. خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشا ا... .

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

چیزی برای گفتن ندارم
.
.
.
جز سکوت
سکوتی از جنس لبخند نامفهوم!

پ.ن: نقاشی هایم را خط بزن!

 

من بدبختم : چون یه خانواده خوب دارم و بهترشو می خوام
چون یه خونه خوب دارم و بزرگترشو می خوام
چون یه زندگی عادی دارم و هیجان انگیزشو می خوام
چون هر چی خدا بهم می ده بازم کم میارم
چون یه بدن سالم دارمو از یه سر درد کوچیک می نالم
چون باید کار بکنم /درس بخونم /یا اصلا کاری نکنم
چون عشق یه نفر برام کافی نیست
چون به هر چی ایمان میارم بیشتر کافر میشم
چون تو خوشی غرقم و هوای ناخوشی می کنم

 
شیشه ای می شکند ...

 
 
یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟

 
 
مادری می گوید...شاید این رفع بلاست

 
یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی

 
 
مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست.

 
 
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست،

 
عابری خنده کنان می آمد...

 
 
تکه ای از آن را بر می داشت...

 
 
مرحمی بر دل تنگم می شد...

 
 
اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت،

 
 
قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم

 
 
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟

 
 
دل سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا

خدایا... دستامو هربار به روت باز کردم...
تو توش یه عروسک گذاشتی...
خیلی عروسکامو دوس داشتم...
ولی هر بار به زور اونارو ازم گرفتی....
منم زل زل نگات میکردم...
اشکام دونه دونه میومد...
ولی هیچی بهت نمیگفتم...
خدایا... تو که جای حق نشستی...
ولی چرا اونارو ازم گرفتی...؟
چرا اونارو بهم میدادی...؟
میخواستی ببینی امانت دار خوبیم...؟
بعد گرفتن اونا هنوز نفهمیدی...؟
خدایا این عروسکم میگیری...بگیر باشه....
ولی زل زل نگات میکنم...
مثه بارون اشک میریزم...
که یه قول باید بهم بدی...
که همون قدی که من این عروسکو دوس دارم ...
دوسش داشته باشی...
خدایا همونجوری که من تنهاش نمیذارم ....
توهم تنهاش نذار....
همیشه پشت و پناهش باش....
ولی خدایا...
دیگه دستامو بالا نمیارم...
که تو باز یه عروسک بذاری توش.....